طی الارض آیة الله سیدمحمدمهدی دستغیب رض



آیت الله سیدمحمدمهدی دستغیب رض

یکی ازرفقامی گفتند حدوداسال1381بود.ایام محرم بود . دوستداراهلبیت علیهم السلام حاج سیدعبدالله دستغیب ، که همه ساله درماه محرم وصفرومخصوصادهه اول محرم درحسینیه " مهدشهیدان " عهده دارمخارج هنگفتی برای امام حسین علیه وعلیهم السلام می شدند ،   بنده نیزدرآن جاوآن مراسم شرکت می کردم چون آن مراسم یک روحانیتی داشت که درسراسراستان فارس وحتی ایران نایاب است . درآن شب که یکی ازشب های محرم بود ، بعدازسخنرانی سخنران هاکه ازشاگردان عارف کبیر ، آیة الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی رض بودند ، نوبت به مراسم سینه زنی رسید . مشغول سینه زنی بودیم که یکدفعه دیدم سرتاسروجودم غرق آتش شد . چنان آتشی به قلبم وارد شد که تاکنون مثل آن راتجربه نکرده بودم . نگاه کردم دیدم آیة الله سید محمدمهدی دستغیب تولیت آستان مقدس شاهچراغ علیه السلام دارندبه حقیرنگاه می کنند وملتفت شدم آن نورسراسرآتش ، ازناحیه ی ایشان بوده است . بنده درایشان همچین چیزی سراغ نداشتم چون ایشان بسیارکتوم بودندوازخودچیزی بروزنمی دادند مگریک دعای کمیل هفتگی درحرم مطهرشاهچراغ ع ونمازجماعت ! چون قبل ازآن هم بصورت پراکنده خدمت ایشان رسیده بودم ودردعاهای کمیل ایشان هم گهگاهی شرکت می کردم . این حرکت ایشان خیلی به دلم نشست . وبیشترازپیش دوستدارایشان شدم . بااتمام دهه ی محرم دردعای کمیل آن هفته ی ایشان شرکت کردم . بعدازدعای کمیل بودکه یک ثقل وسنگینی عجیب وبی سابقه ای درخوددیدم . شب جمعه که دعای کمیل بود . بعدازحدودادوشنبه ی هفته ی بعدجهت کاری عازم تهران شدم . ابتداء رفتم حرم حضرت امامزاده صالح علیه السلام واقع درتجریش - وقتی ضریح رامی بوسیدم گفتم ای امامزاده صالح س ! فقرومشکلات مالی مرابرطرف کن ! فلان مساله راحل کن ! چنان... بعدهم گفتم ای امامزاده صالح س ! این ثقل راهم ازمن برطرف کن !این ثقل وسنگینی چیه دیگه ... اینهاراگفتم ورفتم کنارضریح به حالت نشسته ،سعی کردم کمی بخوابم چون دیشب دراتوبوس بودم وخیلی خسته بودم . صدای اذان ظهرازحرم مطهرصالحیه ع بلندشد . یکدفعه دیدم آیة الله سیدمحمدمهدی دستغیب ازدرب واردشدند. درحالیکه فقط قبابه تن شان بود . عبابردوش نداشتند . عمامه برسرنداشتند . حتی عینک شان هم برچشمانشان نبود . فقط قبابرتن داشتند . ضریح رابوسیدند.وبه من نگاه کردند ونظرشان این بودکه دنبال شان بروم . من که غرق تعجب بودم ودرفکروخیالات رنگارنگ غوطه می خوردم که آقااین جاچه می کنند ؟ ایشان که بایدالآن شیرازباشند...دنبال ایشان رفتم رفتنددرقسمت آنطرف ضریح مطهرکه دری بین ضریح مطهروآن جاحائل است . دیدم ایشان به نمازایستادندوملتفت هم بودم که این نماز ، نمازظهرمسافراست . باخودم فکرکردم نکندکنارضریح چرتم برده باشد . وضودارم ؟ ندارم ؟ ... خلاصه دویدم سمت حوض وسط حیاط حرم ( آن زمان یک صوض وسط حیاط امامزاده صالح ع بودآن حوض بعدهابرداشته شد - جایی که اکنون گوشه اش مزارچندشهیدگمنام رحمة الله علیهم است . فورایک وضوءتندتندازحوضچه آب گرفتم . ودویدم که به نمازآقابرسم . دررکوع به ایشان رسیدم . ملتفت بودم که این نمازنمازعصرمسافرایشان است . دورکعت نمازظهرمسافرم رابه عصرایشان اقتداءکردم . همین که نمازتمام شد مثلانشستم به تعقیبات . منی که اصلاتعقیب خوان نبودم ! ناگهان باخودگفتم نکنداین نشستن وتعقیب خوانی دراثرتصرف سیدباشد . وفوراازجاجستم ودنبال ایشان روان شدم . تمام جاهای حرم حتی وضوخانه راهم گشتم . ولی اثری ازایشان نبودخیلی منقلب شدم . گفتم خدایاچه می شد اگربجای سیدمهدی دستغیب ، مولایمان حضرت مهدی عج رادیده بودم ... چون وقتی بنده پشت سرایشان ، نمازمی خواندم ، درسالن کناری وبغل دست ما ، نمازجماعت حرم برقراربود ... فورارفتم کفشداری ، کفشهایم راگرفتم . ساکم رابرداشتم . دیگردنبال کارم هم نرفتم فوراآمدم میدان ولی عصرعج ، وازآنجاآمدم ترمینال جنوب ، بلیط شیراز گرفتم وبااولین اتوبوس راهی شیرازشدم . ضمن این که ازآن لحظه ی رفتن ایشان ، حال گریه ی شدید وبی سابقه ای داشتم . ومی رفتم گوشه ای ویواشکی اشک می ریختم . ضمن اینکه بعدازآن دورکعت نمازدیگراثری ازآن ثقل وسنگینی هم نبود ! تاآن لحظه ملتفت نبودم که این ثقل ازناحیه ی جناب آیة الله سیدمهدی دستغیب است . دراتوبوس هم رویم رابه گوشه ای کرده بودم وگریه می کردم . اتوبوس که بین راه نگهداشت رفتم جای خلوتی وبازآن موج گریه آمد . وسیری گریستم . فردای آنروزرسیدیم شیراز . رفتم منزل واستراحت کردم . بعدکه درحرم خدمت ایشان رسیدم درگوش ایشان به ایشان گفتم : " آقا ؟ خب صبرمی کردیدمراهم همراه خودتان می آوردید " یکدفعه دیدم ایشان غرق وحشت شدند وانگاررازی بسیارمهم راترس ازفاش شدنش رادارند به اطراف شان ، نگاهی فرمودند که یعنی اینهاچیزی نفهمند . . .  رحمت ورضوان خدابرایشان باد .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد